قهرمان کوچولو

شنتیا دور از مامان

1390/11/8 9:23
678 بازدید
اشتراک گذاری

ناراحت امروز قبل از اینکه برم محل کارم، شنتیا بیدار شد. کمی صبحانه و بعد تعویض. موقع عوض کردنش گفتم زود باش مامان جان، دیرمه. گفت کجا میخوای بری؟ گفتم: دانشگاه.چشمتون روز بد نبینه... زد زیر گریه و گفت: من گناه دارم...من مامان بابا ندارم.کلی زحمت کشیدم که ساکت بشه. اما موقعی که لباسام رو پوشیدم دوباره به گریه افتاد و تا وقتی هم که بیرون آمدم ادامه داشت. گوگولی! گریه نکن. زود میام.  نگران

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان رها
8 بهمن 90 10:47
وای الهی بمیرم خاله می خواستی تنها بمونی ناراحت بودی گریه نکن مامانی زودی میاد از دووووووووووووووووووور می بوسمت
داود
4 دی 91 11:22
سلام خوبین؟ خوب دو نمره ازش کم میکردین ساکت میشد